گزیده ای از کتاب

گزیده ای از کتاب:

ديگه مرخصيم داشت تمام مي شد و موقع رفتن بود. پدر رو بوسيدم و براي آخرين لحظه و شايد براي هميشه به منطقه رفتم. اين بار با دفعات قبل خيلي فرق مي کرد؛ خیلی نگران و مضطرب بودم و دلهره ي عجيبي داشتم.
روز در منطقه بودم كه خبر در گذشت پدرم رو فهميدم و مشكلاتم صد چندان شد. چند روزي بعد از اومدنم، در ۲۵ فروردين ۶۷ پدر به رحمت خدا رفته بود. ديگه فكر مادر منو ديوونه كرده بود. عمه شاه زينب بود و مادر؛ اما خودمو دلداري مي دادم كه دیگه چيزی به پايان خدمت ندارم و مي تونم جاي خالي پدرمو پر كنم. اواخر تيرماه ۶۷ بود كه قطعنامه ۵۹۸ پذيرفته شد و آتش بس هم اعلام گرديد. ديگه خيالمون راحت شد كه منطقه آروم شده. از اون چهارماه آخر كه اعلام شده بود، يك ماه آخر خدمت رو مي گذروندم.

با پذيرش قطعنامه و آتش بس، منطقه در سكوت به سر مي برد و شرايط آرومتر بود. فكر مي کرديم كه ديگه از جنگ و شليک راحت شديم. فكر و ذكرم ديگه خونه بود. تنها فكرم، گرفتن كارت پايان خدمت بود. همه خوشحال بوديم كه منطقه آروم شده و خودمونو واسه تسويه حساب آماده مي کرديم.
تيرماه هم داشت تمام مي شد. مرداد كه مي رسيد، آخرين ماه خدمتمون بود و بايد ۲۵ مرداد به بعد، تسويه مي کرديم؛ اما دلم بدجوري شور مي زد. در سنگر كه بوديم، به همديگه آدرس مي داديم. هركسي تصميمي مي گرفت؛ يكي مي گفت مي رم يه كار درست و حسابي بنا مي کنم. خلاصه همه حرف مي زدند. گفتم: «بابا بذار تمام بشه، يه كاري دست و پا مي کنيم.»

توضیحات

نام کتاب: شانه های زخمی باد ( خاطراتی از آزاده سر افراز رمضان باقدم )

نویسنده: منصور کارگر

یراستار: نسرین قاسمی

گوینده: محمد غیاث آبادی

صدابردار: رضا سبحانی فر

ناظر ضبط: منصوره گلجو

ویرایش صوتی: سعیده زارعی

بازشنوی: محمدکاظم نجیمی

استودیو ضبط: مسافرسیب

ناشر متنی: نشر صریر

ناشر صوتی: اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس استان بوشهر

آثار دیگر این خواننده

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *