کتاب صوتی طنز باپیر
گروگانگیری و باپیر
کتاب صوتی طنز باپیر. در خروجی ایستگاه 3 آبادان. هنگام ترک شهر و عزیمت به گناوه، باپیر از ماشین پیاده شد. از دست ما فرار کرد. تازه می خواست. دست زنش زبیده خانم. را هم بگیرد. همراه ببرد. که مانع شدیم. اما نیم ساعت بعد برگشت.
ما از سرشوخی. اسلحه را به طرف او گرفتیم. او هم خیلی خونسرد گفت: اولا دشمن شما آن طرف شط است. دوما من از شما شکایت دارم. مرا با زور سر نیزه و اسلحه از آبادان خارج می کنید. می برید اسیری، و سوّم زنم را به گروگان گرفته اید.
نزدیکی پل. دورق که رسیدیم گفتم: باپیر، حالا خودتان می دانید. با زبیده خانم. این ماشین. شما را تا مقصد می رساند. مأموریت ما. تا همین جا بود. دیگر بر می گردیم آبادان، چون اسلحه برای حفظ شهر آبادان است. باپیر گفت: شما اگر. حافظ شهر هستید، مواظب مرغ و خروس های. من در خانه هم باشید. به آنها آب و دانه بدهید. مبادا گرسنه و تشنه بمانند. گفتم به چشم و به آبادان برگشتیم.
تور ترکش دار و نیش دار
در یکی از روز های گرم تابستان سال ۶۴ در ابتدای ورود به جزیره مجنون، به دیدار برادران پدافند اصفهانی رفتم که اسلحه ضد هوایی را روی گردی یک قرقره چوبی مخابرات گذاشته بودند. در بالای ضد هوایی و گرداگرد آن با چیزی موج دار، مثل تور استتار احاطه شده بود. به پاسدار همراهم برادر تنگستانی که دیلمی است گفتم: نگاه کنید، عجب توریه! مخصوص گرفتن ماهی راشگوست. آن تور گاهی بالا می رفت و گاهی پایین و به شکل های متفاوت هندسی خودش را نشان می داد.
چند لحظه بعد او گفت: خوب دقت کنید، این تور نخی نیست، هم طبیعی است و هم جاندار. جعفری اهل آبادان گفت: ای کاکا! کجای کاری! این که تور نیست، همه آنها پشه های بیشه های جزیره هستند که در سنگر های جزیره با ترکش ها و نیش های تور میزبان خوبی برای ما هستند.