لباس دامادی
نمی دانم سر. سجاده اش با. خدايش چه مي گفت كه. اشک مثل. سواری کتاب صوتی هم صدا با باران بادپا از. شيار گونه اش. سرازير مي شد و از حاشیه ی. روسری اش فرو مي ريخت و بر. تسبيح دانه. درشتش مي نشست. مادر از همه. بيتاب تر بود يقيناً او. دوست داشت تا. محمد. جواد را در لباس. دامادي اش ببيند و. داغ ياد محمد جواد همچون علي اكبر امام حسين در دلش زنده ميشد.
در ادامه داریم
تنها. اين ياد بود كه. مرهم زخم. جگر سوزش بود. اما چه. كسی می تواند اين. بار غم و فراق را در نگاه غم. گرفته و کتاب صوتی هم صدا با باران. اشكبار مادری ببيند و . تاب بياورد؟ آری! بعد از. شهادت محمد. جواد، پسر بزرگ. خانواده، مصيبتی. سنگين بر پيكر. وجودی پدر و مادر خانواده. وارد شده بود و آنها را. خيلی بيشتر از بقیه به. مدت چندين. سال. پير تر كرده بود.
اومیگوید
مي گويند در روز. عاشورا آن زمان كه. حسين (عليه السلام) به. شهادت رسيده بود و. زنان و. كودكان را بر. كشتگان عبور مي دادند. ناگاه چشم زينب (س) بر پيكر. پاره پاره شده امام حسين (عليه السلام) افتاد، چه كند، چه بگويد، با كه بگويد؟ و او بي اختيار تنها و بي كس در اين مصيبت صدا مي زد حسين و در شدت بي كسی و غربت و غريبی، مادرش حضرت زهرا (س) را صدا مي زد.
غم عشق تو، به جان است و نگويم به كسی كه در اين باديه غم زده، غمخواري نيست (امام خمينی)
آنچنان بار مصيبتی بر زينب (سلام الله) وارد شده بود و آنقدر سخت گذشت كه زينب (سلام الله) كمرش خم شد و آنقدر بار غم وارده بر او گران سنگ بود كه مي گويند حتی همسر زينب (سلام الله) نيز او را نشناخت.
اي عشق غم تو سوخت بسيار مرا آويخت مسيح وار بر دار مرا
چندان كه دلت خواست بيازار مرا مگذار مرا ز دست مگذار مرا