کتاب صوتی جنگجوی آواره

توضیحات

نام کتاب: جنگجوی آواره
نویسنده: نصرالله شفیعی
ویراستار: زهرا شاعری
گوینده: حامد شیدایی
صدابردار: محمدکاظم نجیمی
ناظر ضبط: مریم نجیمی
ویرایش صوتی: سعیده زارعی
بازشنوی: علیرضا اسکندری
استودیو ضبط: مسافرسیب
ناشر متنی: پلاک عشق
ناشر صوتی: اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس استان بوشهر

دانلود فایل صوتی

دانلود کلیپ تصویری

چکیده ای از متن

شب که فرا رسید یکی از دانشجویان تازه یادش می آید که باید دعای توسل بخوانیم او دعا را شروع کرد؛ ما نیز در پایان هر فراز همراهی می کردیم «یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله ». مسیر زیادی را طی کردیم. کم کم خواب به سراغ برخی بچه ها آمد؛ ولی دوست ما همچنان گرم دعا خواندن بود. زمان که می گذشت پاسخ دهندگان به فراز دعا هر بار کمتر می شدند تا اینکه به غیر از خودش بیشتر از یکی دو نفر همراهی نمی کردند. او نیز با دلخوری از عدم همراهی دوستان دعا را پایان داد. حدود ساعت ۱ و ۳۰ دقیقه بامداد بود که به خرم آباد رسیدیم، با توجه به خستگی راننده و همراهان، برای استراحت توقف کردیم.
چهاردهم اسفند ماه در خرم آباد هوا حسابی سرد بود. صبح زیاد معطل نکردیم. دوباره سوار اتوبوس شدیم و راهی اهواز شدیم. حدود ساعت یک بعد از ظهر بود که به پادگان شهید اشرفی اصفهانی اهواز رسیدیم. هوای اهواز برخلاف هوای سرد خرم آباد معتدل و مطبوع بود. مدتی را در پادگان ماندیم. نگران شدیم، نکند اقامتمان در پادگان به طول بی انجامد و روزهای بیشتری را در پادگان بمانیم. گذراندن اوقات در پادگان هیچ جذابیتی برایمان نداشت. مرتب با فرماندهان صحبت می کردیم و از آنها با اصرار می خواستیم که هر چه زودتر ما را راهی خطوط مقدم جبهه ها کنند. آنها نیز مرتب قول می دادند که تلاش کنند از نگرانی های بچه ها بکاهند.

نمایش ویدیو

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کتاب صوتی جنگجوی آواره

در کتاب صوتی جنگجوی آواره : شب که فرا رسید یکی از دانشجویان تازه یادش می آید. که باید دعای توسل بخوانیم او دعا را شروع کرد؛ ما نیز در پایان هر فراز همراهی می کردیم. «یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله». مسیر زیادی را طی کردیم. کم کم خواب به سراغ برخی بچه ها آمد؛ ولی دوست ما همچنان گرم دعا خواندن بود.

زمان که می گذشت پاسخ دهندگان. به فراز دعا هر بار کمتر می شدند. تا اینکه به غیر از خودش. بیشتر از یکی دو نفر همراهی نمی کردند. او نیز با دلخوری. از عدم همراهی دوستان. دعا را پایان داد. حدود ساعت ۱ و ۳۰ دقیقه بامداد بود. که به خرم آباد رسیدیم، با توجه به خستگی راننده و همراهان، برای استراحت توقف کردیم.

در ادامه جنگجوی آواره

چهاردهم اسفند ماه در خرم آباد هوا حسابی سرد بود. صبح زیاد معطل نکردیم. دوباره سوار اتوبوس شدیم و راهی اهواز شدیم. حدود ساعت یک بعد از ظهر بود که به پادگان شهید اشرفی اصفهانی اهواز رسیدیم. هوای اهواز برخلاف هوای سرد خرم آباد معتدل و مطبوع بود. مدتی را در پادگان ماندیم. نگران شدیم، نکند اقامتمان در پادگان به طول بی انجامد و روزهای بیشتری را در پادگان بمانیم. گذراندن اوقات در پادگان هیچ جذابیتی برایمان نداشت. مرتب با فرماندهان صحبت می کردیم و از آنها با اصرار می خواستیم که هر چه زودتر ما را راهی خطوط مقدم جبهه ها کنند. آنها نیز مرتب قول می دادند که تلاش کنند از نگرانی های بچه ها بکاهند.